رپ من يه آخوند كشتم/IRANIAN RAP SONG - HAMID PATRIOT

من يه آخوندُ كشتم!
آره من يه آخوندُ كشتم! 
من حميدم, يه كم پيچيدهم, پديده هم نيستم همچي ولي جديدم,
كه ميدم شرحِ چيزاييُ كه ديدم, توي اين شهر و به كجاها رسيدم.
تو دانشگاه فرانسه ميخوندم, مارك بلوكِ استراسبورگ, سوربُن پاريس , 
تمام آرزوى من بود و فكر ميكردم توايران واسه امثال ماها جا نيس. 
با پُزِ انتلكتوئلي ميگفتم جوونا يا امُّلَن يا قرتي, چه حرف چرتي, خوب وقتي قطعي از دردِ مردمِت, همينقدر پَرتي.

تا اينكه طعم فقرُ چشيدم , مُرد جلو چشام اوني كه از كرك كِرم انداخت, 
اوني كه درس و بحث و فحصُ ول كرد , تو قمار زندگي همه چيُ باخت.
تا اينكه غيرتُ ديدم با يه روسري قدم ميزنه گفتم: مال كيه ؟ 
تو يه دكّه يه روزنومه بهم گفت : ميدوني ميانگينِ فرار 9 سالگيه؟
چيه ؟ ميخواي فحش بدي؟ميخواي پشت كني؟ فقط مشت كني؟ رو ترش كني؟ 
يا بري يه گوشه بشيني سرتو گرم, دلتُ خوش كني؟
يا ميخواي با داف و ديس و شاخبازي بري بالا بالا مث كدو رشد كني؟
يا شايد بخواي چراغ زندگي سگيتُ يه جورايي خاموش كني ؟ ها ؟ 
داشتم اينا رُ به خودم ميگفتم .
خيلي حرفارم اينجا تازه نگفتم , جاش نيس, اينا خيلي شسته رفتهن , اصلِ حرفُ با ترجيع بند گفتم.
گوش كن! توهمين حال و هوا بودم كه يه روز ...
رشتهي افكارم قطع شد, يه آخوند از جلوي چشَم رد شد ,
يه جورايي مغزم رگ به رگ شد, يه بغض گنده تو گلوم سد شد,
با يه نگاه به چشاش حالم بد شد, همهي يقينم به خودم شك شد,
خشم از ته دلم يه موشك شد, همهي نقطه ها واسهم خط شد, 
نبايد از كنار همه چي رد شد, يهو شايدا همه واسهم بايد شد. 
آره ضامنِ مغزمُ يكي كشيد, حالا نوبت ترجيع بند رسيد: 
من يه آخوندُ كشتم!
آره من يه آخوندُ كشتم! 
[يه كم ديگه ميشه توضيح بدي؟] 
چرا كه نه؟!
بعضي وقتا تو نخ كار خدا ميرفتم ميگفتم
آخه چرا بايد ايروني زاده شم اصن
بختَم مسلمه كه اونو باختَم مسلمه كه زندگي بگي نگي قاتل ايده هاي تو كلّمه, 
اما يه ايده بود, كه راس دسّ من بود, الگوي كار مال دهه 60 بود, 
رفتم پي سلاحي واسه آخوندكُشي اگه پايه باشي بِت ميگم چي باس داشته باشي.
- ولي بذا بگم, اگه سبزي به سكوت عادت داري,
 اگه قِر و فِر و پز ضد خشونت داري همين الآن گمشو پليرتو خاموش كن
همون رپاي پرتابُ تو گوش كن. –
الغرض ... 
كلاشينكف , كاليبر هفت و شصت و دو , مدل خوب ميخواي؟ تكلاخ سيخو. 
رولور, كاليبر 45 , اسپرينگ فيلد. [ كه جفتش ميشه چند؟] 
يه جا خوندم: «يوزي تنها سه و نيم كيلو گرم وزن دارد , قادر به شليك 600 تير در عرض تنها يك دقيقه» 
ولي قبل از پول , مشكل ترس بود. 
چي ميشه؟ چي نميشه؟ 
اگه بميرم يا بگيرن خواهرمُ به جاي من چي ميشم؟
اگه لوم بدن باس دربه در بشم دردسر ميشه م آواره تو هر بحر و بر
ولي ديدم خشمم از ترسم بيشتره , دردم هر دم افزونتره 
مگه خون من رنگين تره از «ستار بهشتي» كه همه چيُ به جان ميخره ؟
آره آخرِ دعواي خشم و ترس , درد و بي دردي بالاخره:
من يه آخوندُ كشتم!
آره من يه آخوندُ كشتم!
[اي ول بابا بيشتر بگو!] 
ميدوني وقتي تصميممُ گرفتم , تا آخر بازيُ رفتم
اول رازمُ نهفتم , يعني نگفتم, واسه اينكه قبلش گير نيفتم, 
دو تا پايه پيدا شدن كه پشتم , بشون گرم بود و شك نداشتم 
هرچي داشتم واسهشون گذاشتم. 
ديديم پول و پله نيس واسه خريد ليست و اصن ريسك داره سلاح دم دس نيس 
ولي نيس كه ديگه ترسي نداش ـ تيم ـ شديم و زديم تو سلاح سرد داداش
تيزي زنجون و چوب ساج , جور شد همه چي , قرار پاي درخت كاج 
[ حميد , داره مياد] [ حاج آقا! ببخشيد! يه دقه وخ دارين؟] 
 [ بزنش ] 
تيزيُ كه ديد و دلش هُرّي ريخت و دم جوب با چوب و چماق افتادم به جونش تا پاي مرگ
 مث يه برگ بيد تو باد بود و پرت و پلا ميبافت و دنبال پات بود, 
وقتي حق اون آخوند رذلُ ميدادم ياد سرود «مارسيز» افتادم
كه گرچه فرانسهس حرف منم هس
خيلي طول و دراز نيس فقط يه جملهس
سيراب ميشن مزرعههامون با خون كثيف دشمنامون
برو حتمن ترجمهشُ رو وِب پيدا كن بخون!
من يه آخوندُ كشتم! 
آره من يه آخوندُ كشتم!
[چيزي جا نيفتاد ؟] 
[ چرا . وقتي ميزدمش صدا سگ ميداد!]

ما رو در محيط هاي زير دنبال كنيد 

Share:

0 comments:

Post a Comment

Powered by Blogger.

Labels