دل من خسته شده... لب من بسته شده
معنی شعر و شعور، به تو وابسته شده
به تو که مثل منی...بلبل هر چمنی
به تو که برای من، معنیِ هموطنی
مینویسم تو بخون، مینویسم تو بدون
توی این راه مهیب، تو که کنار من بمون
تو نذار که بزنن...قلمم رو بشکنن
بیا و مردی بکن، بشو همصدای من
مینویسم واسه تو...غزل و سپید و نو
تو بخون و گریه کن، تو بخون و راهی شو
درد تو درد منه...حرف آدم شدنه
هرچی که مینویسم، بغض سرد وطنه
وطنِ نون و پنیر...وطنِ نفت و فقیر
وطنِ گشنگی و وطنِ فقط بمیر
نگو تلخ شعر من، خب تو هم حرفی بزن
از کدوم خوبی بگم؟ که بهم شرف بدن؟
آره حرفِ شرفه...اینا کلاً "حَرَفه"
باشرف اونیه که، خودشه...بیطرفه
این شرف بردنی نیس...حقِّ من خوردنی نیس
آره ثابت میکنم، شعر من مُردنی نیس
آره ثابت میکنم، توو همین نِت میکنم
با همین نصفه قلم...ظلم و ساکت میکنم
میکنم داد و هوار...میزنم دردمو جار
ظالم و میترسونه...ضجّه های "بیقرار"
تو این وادیِ مرگ... تویِ این ریزش برگ
بیا غوغا بکنیم، مثل بارون و تگرگ
بیا غوغا بکنیم...واسه فردا بکنیم
بیا تا زندگی رو ،شکلِ رؤیا بکنیم
فردامون رو بسازیم...بیا یکبار نبازیم
برسیم به روزی که...پیش هم سرفرازیم
میبینم درد تورو...رویِ پُر گردِ تورو
میخوام آفتابی کنم، روزایِ سردِ تو رو
دیگه از امید میگم...از شب سپید میگم
از کلاغی که دیگه به خونه اش رسید میگم
باشه از نبوغ میگم...شعر پر فروغ میگم
بذار اینجوری بگم: "همیشه دروغ میگم!!!"
0 comments:
Post a Comment